یه حکایت هم هست خیلی دوسش میدارم
بوسعید مهنه در حمام بود . قایمش افتاد و مردی خام بود (قایم:دلاک)
(یه دلاک جوون و بی تجربه و خام شروع میکنه ب کیسه کشیدن بوسعید ،بوسعید یکی از عرفاست)
شوخِ شیخ آورد تا بازوی او (شوخ : چرک)
جمع کرد آن جمله پیشِ روی او
شیخ را گفتا بگو ای پاک جان
تا جوان مردی چ باشد در جهان ؟
شیخ گفتا شوخ پنهان کردن است
پیشِ چشمِ خلق ، نا آوردن است
خالقا پروردگارا منعما؛ شوخی و بی شرمی ما درگذار
شوخِ ما را پیشِ چشمِ ما میار