من الان ی مدته حسابی خونه نشین شدم فقط کارای ازمایش و دکترمو انجام میدم... روزا انقدر گرمه که نمیرم بیرون عصر ک هوا خوب میشه هم شوهرم میاد خسته و بیحال... دیگه بهش چای ابمیوه اینا میدم... اونم سرما خورده چند روزه از در ک میاد سوپ و ابمیوه میدم میگیره میخوابه... دیگه دیدم صدای دخترهمسایه میاد منم رفتم ب مامانش گفتم بیام نگهش دارم گفت اره بیا من دارم بادمجون سرخ میکنم رفتم با دخترش بازی کردم یکمم با همسایه حرف زدم روحیم عوض شد... اونم مثل من تو این شهر غریبه... الانم برگشتم خونه برقا خاموشه دارم سیب زمینی برا خودم سرخ میکنم... ی سریال خوبم نیست ک دانلود کنم ببینم... شوهرم میگه صبح پاشو برو حرم ولی خیلی گرمه نمیدونم چیکار کنم ... شوهرم کلا خیلی راحتم میزاره فقط میخاد بهش وابسته نباشم خودم نمیدونم کجا برم پوسیدم... دوستمم دعوت کردم هی میگه میام میام ولی نمیاد...