منم باهزارجور دعوا زن همسرم شدم هیچکس راضی نبودمیگفتن درستو بخون این ب دردت نمیخوره.شوهرم رستوران داره.تونامزدیمون کرج بود.یه روز ک اومده بود شوهرمون خانوادگی هم طرف اون هم خانواده من رفتیم پیکنیک.یهو گوشیش پیشم بودگفتم ببینم اسممو چی ذخیره کرده دیدم باکارگرش ک یک زنمتاهل و بچه دار بودچت کرده
زنهگفت بودتوروخداپولمو بده شوهرمگفتهبود اولبوس بعدپول.خلاصه ازاینجور پیاما.بخدادنیاروسرم خراب شد.دعواکردم اونجاخودموکتک زدم.دهنموگرفته بود صدامپیش عمه هاش بالا نره گفت بخداشوخی کردم باهاش اون شوهرداره بچه داره میخاستم فقط پول اضافه بهش ندم.مامانم گفت تاتوباشی ب حرف بزرگتر گوش بدی.خاستم آژانس بگیرم برگردیم نزاشتم التماس کردن.شوهرم منو بردمیون درخت هه بقرآن پامو بوسید.هیچوقتنمیبخشمش منبخاطرش خیلیزجرکشیده بودم ولی خداییبعداون چیزی ازشندیدم
واینکه یهچیزیم ک تاعمردارمنمیبخشمش اینهک پدرموخیلی وقته ازدست دادممامانم ازدواجمجدد داشت بعدعروسی من.۱سالنزاشتن برم خونهمامانم.من یه برادر۶سالههم داشتم😔😔😔