شوهر من افتضاح بود،اونقدر گریوندم سر مسائل الکی و بیخود.خ ودشم بچه مون با آی وی اف بودا..
آخرش بچه ام دو و نیم کیلو بود،کلی غر زد که چرا اینقدر کوچیکه.
دعوا می کرد و چیز میز میشکست.
خواهر شوهرم الان حامله است و تازه رفته ماه هفتم،اونقدر چاق شده انگار الانه که بزاد،شوهرم میگه حتما بچه اش تپل میشه،میگم تو حاملگی فقط آرامش مهمه،حتما شوهر اون گریه اش نمیندازه و چیز میز نمیشکنه.
ولی خواهرم،اصلا خودتو ناراحت نکن،الان که فکر میکنم میبینم واقعا من زیادی اهمیت دادم،بی خیال باش،بخاطر بچه ات.
بیخودی به حرفای صدمن یه غازش بخند.بذار خودش به بی اهمیتی حرفاش برسه.