اخ اخ چقد تباه و بیخود بودم...استوری میذاشتم من شر حاسد🤣🤣🤣اخه کی میاد حسودی کنه بدبخت
اوايل از هر چيزي بهم برميخورد چرا رفتيم خونه عموت بهم توجه نكردي چرا اولي براي من چايي برنداشتي چرا با برادرت زياد گرم گرفتي دايم هم بهم برميخورد و قهر ميكردم بابت هر چيزي خيلي لوس و مضخرف و چندش بودم
بيچاره شوهرم
ابراز احساساتم صفرررر بود.
مثلا پیام داده بود حالمو بپرسه.میگفت خوبی عزیزم،چخبرا و اینا.
منم یه کلمه میگفتم مرسی،شما؟
بعدا بهم گفت اون موقع شدید دلم میخواست بلاکت کنم و بگیرم بخوابم تا یذره آتیشم خاموش بشه🤭
الانم همینم البته فقط یه کوچولو بهتر شده
من بهتره هیچی نگم از کارای الانم🤢🤧
تو عقد ماشین شوارم رو میخواستم از پارکینگ خونه باباش در بیارم هی باباش خدابیامرز میگفت اینور بپیچ اونور بپیچ منم اعصابم خورد شد و ماشین رو به در کوبوندم و داغون کردم.بعد رفتم تو اتاق در روبستم تا غروب که شوهرم از سر کار اومد زار زار گریه میکردم میگفتم الان مجتبی میاد منو میکشه باباش هم هیییی می خندید میگفت خبر نداری تا الان چند نفر رو کشته🤣🤣وقتی که اومد دریغ از اینکه یک کلمه حرف بزنه فقط هیچ حرفی نزد و رفت ماشینش رو برد تعمیرگاه و درستش کرد🤣🤣 من اگه بودم حتما اول کلی غر میزدم بعد سکوت میکردم و حرف نمیزدم اما شوهرم همیشه وقتی ناراحت یا عصبانیه فقط سکوت میکنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
