اومدم مشهد یسر دیدن ننم..
بعد به داداش بزرگی مادرم زنگ زد ک من اومدم اونم ورداشت گفت تب داره..
بهتره نرم خونش..
منم گفتم زنو بچت چی اونا نمیگیرن..گفت نه فلان..
بعد پیرو تاپیک قبلیام ک با داداش کوچیکم دعوام شد..ازخونه مادر با مادرم زدیم بیرون..دیروز نهار خون عموم بودم..
بعد عصر برگشتیم من گفتم میرم حرم مادرمم رفت خونه و به داداش بزرگی زنگ زده بود ک بمن زنگ بزنه دعوتم کنه.بعد داداشه پیامک داده بود ساعت ۱۱ بهتر شدم اگ شبی میای بیا وگرن میخام بخابم..منم ک ساعت ۶ سوییت گرفته بودم اصلا جوابشو ندادم..