اره ولی خب تو همون کمپ خصوصی بودن کسایی که ا همسرم هم دوره بودن و طی۲,۳ماه ترخیص شدن،اینا همش کار پدرشه چون از اولش با ازدواج پسرش با من راضی نبود هرکااااری میکنه تا منو اذیت کنه و من دممو بزارم رو کولم و برم
اخه وااااقعا خسته شد هفته قبل گفت اینجا دیگ خودمو میکشم،اذیت میشه،از لحاظ روحی افسردگی داشت الانم اونجا تک و تنها مونده پدرشم چون معرفشه نمیزاره کسی بره ملاقاتش،کاری کرده اونجا بودنش خیلی سخت تر از یه آدم زندانیه،باز یه زندانی رو ماهی یبارم شده میزارن بری ملاقاتش ولی اون چهار ماهه کسیو از نزدیک ندیده،بدتر از همه اینکه پدرش هرهفته زنگ میزنه میگه دوسه روز دیگه میام دنبالت هی بهش قول میده و امیدوارش میکنه که میخواد بیارتش بیرون اما براش کاری نمیکنه....
وای خدا چه سخت، پدری برادری کسی نداری با پدر شوهرت حرف بزنه. . اونا فامیلی ندارن اااقل یک مالاقات بری!برو‌خونشون بگو‌تا شوهرمو نشونم ندیدن هیچ جا نمیرم
من خودم سر ي دختره و عشق معتاد شدم
هفت سال گذشت و خودم تصميم ب ترك كردم
رفيقم معرفم شد رفتم ترك كردم
٢١ روز نگهم داشتن
فردا شبم جشن ي سالگيمه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
52 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
