دوس دارم ازدست خونواده شوهرسرموبکوبم تودیوار☹

اعصاب ندارم دیگه توتاپیکام که هی ازشون گفتم کلادنبال بهونن که یوقت کادوندن یاتوزحمت نیفتن ازوقتی عروس بودم شب چله نیومدن به بهونه کارداشتن ورسم نداشتن تولدوموقع عیداول که رسمه کادوبیارن نیومدن به بهونه کروناولی این دوتاکه گذشت اومدن عیددیدنی بایه ایل😐بعدرفتیم خونشون گفتن تولدگرفتین کیک خوردین تنهایی میاوردین که شوهرم رفت خریدشیرینی اورد😑خوردن به روخودشونم نیاوردن ایناکه گذشت برادیدن نوه اشون نیومدن که چشم روشنی نیارن یایدقه تواون اوضاعم کمک باشن رک گفتن مانمیایم بهشون سربزنیم اسباب هامونوجمع کردیم بااون زخم بخیه هام حتی نیومدن بگن که پسرمون دست تنهاست حتی زنشم کمکش نمیتونه بکنه تواین شرایط بریم کمک پسرمون یاداداشمون کنیم.اخرمامان خودم بااون همه کمک وبی خوابیاش اومدکمکمون.میترسم شوهرم رفتارای خونوادشوتیکه انداختنشونویادش بره چون دوباره زنگ زدن باش گرم گرفتن وشوهرمم محبتی که ندیده بوددوباره موردتوجه گرفته هوایی شده ذوق کرده.یادش رفت چقدحرف بش زدن.حالاداعم عکس بچمواستوری میکنن که عشق عمه وبچمون چشم نخوره و....😐بعدمیان بمن میگن مراقب بچمون باش شیرخشک ندیش شیرخودتوبده اینکاروکن اون کاروکن وکلی دستورات حیف نتونستم گوشیوازشوهرم بگیرم بگم شماکه فکرنوه اتونیدمثلاااااااااچرابش یه سرنزدیدوقتی لازم بودپس ادعای خاله دلسوزترازمادرنباشن☹حیف همش بایدسکوت کنم.گذاشتن وقتی روبراه شدوبزرگترشدومن کاری نداشتم بیان.

هعی

اینایک سوم کارامزخرفشونم نیست حتی رک گفتن چرابرازنت گوشی خریدی خب خراب شدساده دستشمیدادی همه چیورک میگن مهمم نیس بم بربخوره یانه دستم وحشتناک سوخته بودمسخرم کردن که مگه نون پختی چپ دستیمومیکوبن توسرم.همش میگن به درک درس خوندی درس هیچی نیس وقتی کدبانونباشی خیاطی کنی ماهی پاک کنی نونبپزی قالی ببافی😑یامثلادستت تندنباشه چه فایده شانسم نداریم چپ دست گیرمون اومده.میترسم شوهرم رفتاراشونویادش بره برامن به جهنم کلی درحق شوهرم ظلم کردن کلی تهمت حرفامزخرف بارش کردن حالایدفه توجه دیده ازپشت تلفن

مامان وشوهرم میگن توخوب باش بلاخرع میفهمن مشکل تونیس ولی دیوارموکوتاه دیدن کلی تهمت بمنم میزنن.نمیخوام دیدپدرشوهرم نسبت بم خراب شه چون خودم باباندارم

نمیتونم فقط میتونم بانوشتن خودموخالی کنم دیگه حس ضعف گرفتم نمیتونمم جواب بدم یچی بگم یجوری میپیچونن که بدهکارم میشم زبون اوناروندارم

وای امان ازدخالتاشون

تازه شوهرم میگه اونابامافعلایذره قهرن وگرنه نوه براشون خیلی عزیزه بچمونودوس دارن میخوام صدسال سیاه دوس نداشته باشن