متخصص بی هوش بالاسرم بود گفت هنوز خیلی مونده عملت شروع بشه 20 دقیقه دیگه، منم دوباره شروع کردم دعا خوندن 5 دقیقه نشد جیغ پسرم رفت بالا گریه کرد😍 بعد آوردن گذاشتن رو صورتم آنقدر حس خوبی بود خدا میدونه، بعد بخیه زدن، رفتم ریکاوری حالا لرز پیدا کردم تخت میلرزید قشنگ بالا و پایین میشدم، فشارم اومد پایین، بهم سرم زدن و یه آمپول تا یک ساعت و نیم همینجور میلرزید، دیگه اومدیم بیرون همسرم بیرو ن بود کمک کرد از رو برانکارد گذاشتم تو تخت یه ذره پیشم موند بعد رفت، من کم کم بی حسیم رفت دوباره دردم شروع شد ولی دردش در مقابل دردی که ظهرش کشیدم هیچی بود هیچیییی، به پرستار گفتم اومد شیاف گذاشت آروم شدم، بعدش بلند شدم راه رفتم خیلی خیلی بهتر شدم
زیاد درد نداشتم شکر خدا
همه چشم انتظارا دعا کردم😍
اینم شرح زایمان من❤️🥰