بهش گفتم اگه دوستم داری اینقده زجرم میدی مغز لعنتیم دیونم کرده هر روز مریضم خستم خودم از خودم حالم بهم میخوره بهش گفتم چرا غذابم میدی اگه میخای اینجوری کنی باهام منو ببر پیش خودت فقط بهشتت رو قسمتم کن بچه ها دعام کنید خب شم دیگه خسته شدم از زجر کشیدن مگه چند سالمه هنوز مادر نشدم وقتی وضعیت خودمو میبینم میگم چطوری مادری کنم مادری که همش مریضه اگه میدونستم از اول چه مرگمه هیچ وقت ازدواجم نمیکردم چون برام سمه هرس و استرس ولی بقیه نمیفهمن ومن هر روز حالم بدتر از دیروز میشه