ضربه های من بدترین نداره هر روز دارم ضربه میخورم از پدر و مادر یکی مادری که انگار تو رگاش بجای خون دوغه که مازو از این وضعیت نجات نمیده غیرت نداره و از بابامون طلاق نمیگیره پدر مارو دراورده دوم از پدرمون که هر روز یه مدل اذیتمون میکنه بچه بودم تو عالم بچگی که غذاب میکشیدم رویا پردازی میکردم که بزرگ میشم درست میشه ولی بدتر شد یه مدل ضربه ی دیگه که خوردم کسی که عاشقش بودم ولم کرد بخاطر باباش که راضی نبود به چهار ماه نکشیده ازدواج کردسه سال افسرده شدم خدا همشونو لعنت کنه قیامتی باشه من از همشون گله میکنم از همشون حقمو میگیرم چون دیگه نمیتونم تحمل کنم و همین روزاست که خودمو بکشم وخلاص بشم