من شوهرم شیمی درمانی میشه اکثرا اینجا جریان و میدونند بخاطر اینکه من تو شهرستان زندگی مبکنم امکانات پزشکی نبود مجبور شدم برم شهر خودمون خونه بابام تا درمان شوهرم شروع کنیم اینا البته خودشون هم اصرار داشتن بعد یه مدت مامانم دیگه تحملش سر اومد گفت حوصله. ندارم همین طور بحث و دعوا شروع میکرد خلاصه با آبرو ریزی مارا بیرون کردن منم برگشتم شهرستان تو خونه خودم و دیگه شوهرم و با مکافات میبرم یه شهر دیگه تزریق انجام میده با این تفاوت که شهر خودم تو مطب انجام میداد و می اومدیم خونه اما اینجا باید سه روز بستری بشه من دیگه جواب تلفن مامان وبابام نمیدم چون تو بدترین شرایط پشتم خالی کردن 😔 😔 حالا دیروز زنگ برادر شوهرم زدن که جواب گوشی مارا نمیدن اگه بچه هاش تو کوچه دیدی زنگ بزن باهاشون حرف بزنم جاریم بهم گفت خجالت کشیدم اخه من نگفتم که با خانواده ام قهرم گفتم اونجا خسته شده بودیم برگشتیم همش زنگ میزنند برادر شوهرام آمار مارا میگیرن اخه مگه من پیششون نبودم بیرونم نکردن چی میخوان دیگه خسته شدم 😔 😔 😔 😔
تبریک
1
5
10
15
20
25
30
35
40
زندگی بزرگترین شوخیه خداست💚💚💚 که ما زیاد جدیش گرفتیم 💜💜💜
چقدربی فکر . کسی که شمارو بیرون کرده با بچهاتون چیکارداره . چجوری روشون میشه عجبا. قدیمابچه ها دوری میکردن الان پدر مادرا . آخرالزمان شده امام زمان خودت بیانجاتمون بده
جان مادر بعد از ۴ سال انتظار آمدی 😍خداوندا به کدامین ثواب مرا لایق زیباترین احساس،بزرگترین نعمت و با شکوه ترین لحظات دانستنی.... خداوندا بگذار در این احساس زیبا بمانم ،بگذار شاهد تولد دوباره خویش باشم ....بگذار آرام باشم ...ب کدامین ثواب مرا اینگونه عاشق کردی ...فاش میگویم این حس را تاکنون لمس نکرده بودم ...اینگونه عاشقی کردن را خودت ب من آموختی...احساس خودت ب تمام بنده هایت ...آری حس مادری ام را میگویم