بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
حتی خودم تو فکرش بودم میخواستم این کار رو کنمم ولی دلش رو نداشتم
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
عزیزم تو ما هرچی میگیم میگی خودم چی یا خودت انتخاب کن یا اون طفل معصوم رو اون که با پای خودش نیومده به این دنیا حالا که اومده براش ارزش قاعل باش ببخش رک حرفمو زدم
چند ساله با همچین ادمی هستی اگه واقعن داری راست میگی با این ادم نمیشه زیر یه سقف زندگی کرد خواهر من ...
شش ماهمه عزیزم وایه سقطم اقدام کردم سه ماهگی مشخص بود عمده و ازم شکایت میکرد بچه رو نمیده بهم مطمعنمممممممم میبرتش اگرم دادگاه بده بهم هفتگی میاد میبره ببیننش میدزدتش و ازون ورم ازم شکایت میکنه نمیدونی چه آدمیه باید کلا بدمش بهش
یا تحمل کن یا ظلم کن به اون طفل معصوم بخدا اون دنیا چطور میتونین جواب بدین بچه بهت احتیاج داره تو در حقش ظلم نکن بخاطر مردی که هیچی مهم نیست بعد دختر بچه بدی دستش کسی که خیانت میکنه بد دهن محرم سرش نمیشه دختر پیش همچین پدر میخوای ول کنی بری