تو محله ما یه پیرزن وپیرمرد هستن نزدیک به ۸۰وخوردی سنشونه همیشه کنار هم راه میرن هرجا میخوان برن اینقد بامزن
یکی از همسایه هاشون تعریف میکرد یه بار زنه مریض شده بردنش دکتر بعد پیرمرد گریه میکرده که زنمو کجا بردین زود بیارینش پیشم
اینجوری عاشق همن به این میگن عشق واقعی