2726
عنوان

شوهرم زنگ زده میگه امروز

525 بازدید | 28 پست

بریم رستوران برای ناهار 

از سرکار میاد دنبالم 

عقدیم

محل کار و زندگی شوهرم اینجاست ولی خونه پدریش نه

ناهار هر روز میریم خونه ما 

حالا بریم رستوران یا بریم خونه خودمون؟

مامان همینطوری میگه ولخرج هستین وای که بفهمه🤣

البته بهش نمیگم انقد غر میزنه پشیمون میکنه

اینجا هم یه شهر کوچیکه زیاد ندیدم کسی بره روستوران ناهار

مامان خانم بفهمه فردا هم میخوام برم خرید 😅🤣

رسما میکشتم 

بچه ها ولخرج نیستیم ها یعنی مثل همسنای خودمون

ولی خانواده هر خرجی رو الکی میدونه

وای خصوصا لباس 

از الان میدونم چه خبره فردا 

بهش میگم‌ تو که از وقتی من عقد کردم تعارف نزدی پول داری یانه

حالا که میخوام با پول خودم و شوهرم خرج چیکار داری


میدونی تقصیر خودم هم هست تو‌مجردی همه جوره راه اومدم و مراعات کردم و... الان هم فکر میکنه مثل اون موقع ست 

ولی خب چاره ندارم جز صبر تا برم خونه خودم

برو حتما اگه مامانت گیرمیده بگو میرید یجا دیگع.. همین خوشیای دوران عقد خیلی به یادموندنی هست😍

من ترجیح میدم افسوس بخورم که چرا اون کار رو انجام دادم تا اینکه افسوس بخورم کاش اون کارو انجام میدادم!


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چقدر بده ک مادرت دخالت میکنه از الان


گوش ب حرف مادرت نده تو این مسائل

چون هرجور الان خرج کنی همسرت همونجور عادت میکنه و خرج کردن و خوشگذرونی رو زیاد میدونه برات

خدا عشق و نور و زیباییست 🖤 ای عشق مرا دریاب 🙏 برای شادی روح داداشِ ۲۵ سالم ک پرکشیده اگ دوس داشتی صلوات بفرست رفیق🖤🥀🖤🥀🖤
2728

ندیدین کسی بره رستوران ناهار😳😳😳😳😳😳😐😐😐

از یه جایی بع بعد احساسات ته نشین میشود و لباس منطق به تن میکند! دیگه دوستت دارم های ادم ها را قاب نمیگیرد تا به دیوار قلبش بیاویزد ادم از یه جایی به بعد عشق را در اعماق فراموشی دفن میکند چون خسته تر از ان است که بارها شکست بخورد
به مامانت چه سر بالا جواب بده برید رستوران و خوش بگذرونید

والا چی بگم

دیشب هم‌‌دعوامون شد 

دیشب داشتم با دختر خاله ام تصویری حرف میزدم یه لباس دوخته بود بهم نشون داد رو انداز مجلسی گفت توهم خواستی بیا بدوز

به مامانم گفتم زهرا یه رواندازش قشنگ بود اینطوری بود نمیدونم منم بدوزم یا نه 

صحبت معمولی

با لحن بد و تند گفت تو که دیروز گرفتی (منظورش چند روز قبل)

گفتم چرا اینطوری حرف میزنی مگه چی‌گفتم 

گفتم نمیدونم بدوزم یانه

تازه برای من بیرونی اون مجلسی 

گفت مجلس نداریم گفتم منم نگفتم الان میخوام برم بدوزم 

باهات نمیشه حرف زد همش میپری 

بهش گفتم دارم مراعات میکنم‌ پول خودم رو هر طور دوست دارم خرج میکنم تو که پولی ندادی نکنه لباس میخرم گاهی اوقات میگم مامان خریده باور کردی 

خلاصه دعوا شد 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز