جای من بودید چیکار میکردید؟ ( شکاک و بدبین) اما...

سلام خانمهای قشنگ .من زنی ۳۶ ساله هستم .دوتا بچه دارم .فاطمه ۱۸ .علی ۱۳ .شوهرم ادم خوبیه منظورم اینه دستش به خرج میره از لحاظ خوردن. پوشیدن کم نمیذاره .ولی برای خونه اشیائ نمیخره .به زور ..آدمیه به زمین وزمان شک داره .بددله .دهن بینه .لج بازه .تا حدی که نمیذاره دخترم بره دانشگاه بااینکه واقعا فاطمه دختر خوبیه .این شده غصه یه دخترم ومن تحمل ندارم غصه اشو ببینم اون گریه میکنه منم گریه میکنم دلم براش میسوزه .خواستگارهای خوبی هم داره ولی خودش قصد ازدواج نداره .خود پدرش .بدونه اینکه از دخترم بپرسه خودش ردشون میکنه .شرایطمون طوری که من ودخترم حق بیرون رفتن نداریم الا خودش روز جمعه با ماشین ببره وبیاره .دکتر رفتن هم به زوری حوصله نداره ببره .من خودم .درایران بودم شرایطم بهتر بود حدی که دوره یه خیاطی رفتم .ولی وقتی امدیم اینجا( کویت) کلن ۹ ساله مارو حبص کرده .به پسرمم اجازه نمیده با دوستاش بره استخر یا .خرید بااینکه اونا طبیعی میرن .دخترمم در ایران تا کلاس دوم ابتدایی خوند وقتی امدیم اینجا از اول شروع کرد وواقعا در درسش موفق بود .هرچی میگم دلیلش چیه چرا نمیذاری صد جور بهونه میاره .اینجا هم امدم ازاول شروع کردم به خیاطی ‌ ومقدار کمی پس انداز دارم .فکرم برگشتنه 😔😔ولی میترسم کم بیارم یا پشیمون بشم .رو دوراهی موندم چیکار کنم .دخترم میگه مامان اگه قرار ادامه ندم پیشرفت نکنم دیگه چرا اینجایم برگردیم .منم به شوهرم گفتم  میخام دخترم ادامه تحصیلشو بده اگه نه من دیگه اینجا نمیمونم .گفت خوش امدی 😔😔گفت تا من برات خروجی نزنم امضا نکنم حق رفتن نداری .الان شب وروزم شده فکر که چی میشه ‌.دخترم دوست داشت ادامه بده دبیر زبان بشه .گرچه ازوقتی شوهرم گوشی لمسی گرفت و مدام نشست  پایه گوشی وهر کلیپی که خواست دیده کلن افکارش مریض شده .چرت وپرت میگه . پدرش میگه بره دانشگاه بعد بره سرکار اره .گفتم تا اون موقعه خدا بزرگه .میگه هر وقت من مردم برید هرغلطی که دلتون میخاد انجام بدید 😔گفتم اینجوری پشت منو دخترم هستی افرین .شب روزم شده غصه خوردن .نمیدونم چیکار کنم بعضی موقعه ها میگم ازاده نامداری حق داشت خودکشی کنه تا به آدم فشار نیاد دست به این کار نمیزنه .منم خسته شدم .شما بودید چیکار می‌کردید. ؟ کمی برام حرف بزنید اروم بشم .ببخشید طولانی شد🙏