بنظرت عادت نمیکنم به کارش؟دخترخالم از من چهار سال کوچیک تره یکسال میرفت میگفت راحته ..دیگ ازدواج کرد ادامه نداد
باور میکنی اینقدر خونه موندم ک دیگ حتی یه ثانیه هم دوست ندارم چشمم به در و دیوار خونه بیوفته خیلی تکراری شده برام
فک‌کنم کم کم پیش بره دیوونه هم بشم😂🤭دور از جون البته
و اینک قبلا زیاد غر میزدم الان حوصله ندارم باهاش کل بندازم
انرژی نمونده برام، فک نمیکنم تاثیری روش داشته باشه
بگو مگه تو راه خطا رفتی؟
اینا تیپ مسائل چیزی نیست که نیاز به اجازه داشته باشه باید اول ازدواج همه حرفاتونو میزدین
من کارم خیلی زیاد بود ۳سال از این ۵سال کار با کامپیوتر داشتم چشمام ضعیف شد ۲سال دیگه هم پرونده باز میکردم انقدر خسته میشدم که توی خونه از خستگی زیاد خوابم نمی‌برد مخصوصا زمانی که باکامپیوتر کار میکردم برای من که مجردم سخت بود برای اون همکارام که ازدواج کرده بودن خیلی خیلی زیاد سخت بود
هیچی بدتر ازین نیست که برای کوچکترین هزینه ها باید شوهر در جریان باشه و ادم بهش رو بزنه...یه کارت به ادم میدن ک اگه پنج تومن یه ادامس خریدی شب میگه اون پنج تومن براچی از کارتم برداشتی... عزیزم ازته دلم دعا میکنم مشکلت حل بشه و بتونی همسرتو راضی کنی. من ک دیشب کارت همسرمو بهش دادم و گفتم اصلا نمیخام این از صدتا ناسزا بدتره ک ادمو بازخواست میکنی... ولی دلم شکست امیدوارم زودتر به اون شغلی ک دوس دارم برسم همین...
اکثر مرد ها اینجورین
سعی کن متقاعدش کنی و منط
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 روز پیش
1 روز پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
