آخر شبا معمولا از طول روز میگفتیم و اگر چیزی باعث ناراحتی مون بود در میون میزاشتیم تا همدیگه رو آروم کنیم
گاهی یکم موضوعات مثبت ۱۸میشد اینقدر میخندیدبم که حالمون بد میشد
در کل از خاطرات صحبت کردن از موضوعات مهم و اصلی آینده صحبت کردن خیلی برای من جذاب بود
چون اینطوری هم از گذشته با خبر میشدم هم افکارش بیشتر میشناختم
لعنتی بجوری بلد بود حرف های عاشقانه بزنه که کرک و پرم میریخت😂😂 من اصلا بلد نبودم بعد از اون یاد گرفتم