بچها من تو یه حیاط با مادرشوهرمم .... خونشون همیشه رفت امد داره،نوه هاش دم دقیقه میرن اونجااااا زود میان خونه من ..... میشین غیبت همه رو میکنن منم خاک توسرم میشینم کمکشون میدم .... تالچم میارم حیاط بازی کنه اونا هم میان چ عروساش چ پسراش چ دختراش ....یکی مبگه چرا لباسش اینجوریه یکی میگه چ لاعره یکی اینو میگه یکی اونو میگه ..... تازگیا با یه جاربم خوب شدم دم دقیقه میادغیبت ازمنم حرف میکشه میره همش مبگه پشتت چی گفتن اعصابم خرد میشه
.تقصیرخودم شد باهاش صمیمی شدم حرفای جاریم بهش زدم یه ساله گذشت هنوز ک هنوزه کشش میده بخدا ارامش ندارم رابطمه چجوری قطع کنم با دوتا جاربم اونا لج همن منم انداختن وسز