من یبار اوایل که مستقل شده بودم خیلی میترسیدم یعنی در حدی که شبا همه لامپا روشن بود
وقتی خریدی برای یخچال یا آشپزحونه میخواستم تو برگه های نت مینوشتم میپسبوندم به در یخچال
یه بارم داشتم تو آشپزخونه غذا درست میکردم و با خودم صحبت میکردم گفتم به نظرت فلفل زیاد بریزم خوب میشه؟؟؟؟؟؟!!!!!!
یهو یه صدایی پشت سرم گفت نوچچچچچ !!!!! من چنان جیغی زدم و گلوم پاره شد و از خونه فرار کردم بیرون
بعدا که با مامانم برگشتم فهمیدم کاغذ از یخچال افتاده و اون صدارو داده