سلام بچه ها امیدوارم حالتون توپ توپ باشه اومدم ک خاطره های خنده دار بچگیمو بگم و خاطرات بچگی خنده دار شما رو بشنوم البته اگه ی سری ادم نیان نی نی یازو بگن بیاد
دوستان راحت باشید
از اونجایی ک من بچه ته تغاری خانواده بودم کلا پررو کرده بودن منو ی بار ما رفتیم خونه مادربزرگم با خانواده اونوقتدمادربزرگم گفت ناهار چی خوردید بابام قبلش تو راه گفت هر چی پرسید جواب ندید خودم و مامانم جواب میدیم منم همه رو جواب دادم دقیق مو به مو اونوقت تو راه برگشت کلی نشگول گرفتن منو 😁 مامانمم در ماشینو ک باز کرد پرت کردم ببرون 😂 گفت حقته خلاصه بازم آدم نشدم
خواهر برادرم ازم بزرگترن منم اونا در روز کلی کار اشتباه انجام میدادن ک مامانم ب بابام نمیگفت منم تا بابام میومد جلو بابام میگفتم آجی بگم تو چیکار کردی اونم رنگش زرد میشد داداشم سکته رو میرد وای اصن ی وضعی
ی بارم بچه ک بودم به مادرم خونه خالم گفتم روسریتو بپوش این محمد هیزسا با لحجه اصفهانی هنوزم همه میگن 😂😂😂
ی بارم با مامانم رفتم مغازه کلا ۱۰ تومن داشت تو خونه گفت بچه رفتیم مغازه فقط ی چی بردار منم رفتم مغازه هر چی دلم خاست برداشتم مامانمم جلو شوهر عمم چیزی نگفتم اومدیدم خونه تک تک خوراکی هارو کوبوند تو سرم 😂😂
شما هم تعریف کنید تا بخندیم 😂😂