به نظرم سخت نگیر اسی من خودم اخلاقام عین خودت بود یعنی تا مجرد بودم دوست نداشتم مامانم با خاله ها و عمه ها زیاد رفت و امد کنه میگفتم از شلوغی بیزارم و اینا ، خیلی بهش غر میزدم و اذیتش میکردم
حالا خدا یه شوهر نصیبم کرده که اصلا اجازه نمیده رفت و امد کنم یعنی باید صبح تا غروب که میره بیرون من تو خونه تنها بشینم درو دیوار نگا کنم خسته شدم بسکه تی وی دیدم یا تو گوشیم بودم دام معاشرت میخواد دلم برا مامانم کبابه که چقد اذیتش کردم