این فکر کردنم هم از سرچ اسم مدرسمون توی گوگل شروع شد
اسمشو سرچ کردم
من دانش آموز خوبی بودم
درسم خوب بود، خیلی میخواندم
ولی نمیدونم چرا وقتی عکسشو دیدم حس بدی بهم داد
حس نفس تنگی
حس زندانی بودن
بعد با خودم گفتم چقدر اونروزا درس میخواندم، همش داشتم درس میخواندم، چقدر تلاش میکردم، ولی نتیجه ای نداشت برام
چقدر کنترلمون میکردن، تحقیرمون میکردن
به بند کفشمون گیر میدادن چرا رنگیه
من خودم سه روز بخاطر تمیز کردن ابرو اخراج شدم
اصلا بچه ی بدی نبودم اتفاقا خانوادمون هم حزب الهیه ولی تمیزی میدونیم اینچیزا رو ، مامانمم پشتمو گرفت و سه روز رفتم خونه دوباره برگشتم مدرسه!
ولی حالم ازشون بهم میخوره
واقعا فکر نمیکردم حسم به دبیرستان اینجوری بوده باشه
دیشب تازه فهمیدم...
چرا واقعا؟!؟
بعد خداروشکر کردم که اون روزا گذشت...