خداروشكر من مهمون پررو نداشتم
تنها مهموني كه ميتونم بگم حرصم ميداد اين بود كه بچه اشو ول ميكرد همه چيز رو ميريخت و ميشكست و داغون ميكرد بعد هم ميگفت بچه است تو خونه اذيتم ميكنه اومدم مهموني نفس بكشم راحت باشم نه اينكه دنبال بچه ام باشم
بعد هم شاكي بود از همه كه چرا خونه هر كي ميرم بچه مو دعوا ميكنند يا ميگن بچه ان شيطونه خوب چيكار كنم چون بچه ام شبطونه بشينم خونم هيچ جا نرم؟