بهش نگفته بودم که آسم دارم، همسرمم ظاهرا زیادم درموردش اطلاعات نداشت
یه بار همون اوایل نامزدی رفتیم کافه، بوی دود غلیظ سیگار بهم خورد و نفسم گرفت
اسپریم رو دراوردم و سه تا پیس زدم با نفس عمییق که حالم جا بیاد یکم
یه جوری ترسیده و نگران بود که میخواست به زور برام وقت دکتر بگیره خوب بشم... نگاه نگرانش یه حس دلگرم کننده ای بهم داد
ولی نمی دونست این درد درمان نداره💔