2777
2789
عنوان

عاشقانه هامون😍

566 بازدید | 10 پست

طنز باشه هم اشکالی نداره بچه ها من از خوندن حسای خوب شما حس خوبی میگیرم 

تعداد رای : 10
نظرسنجی
عاشقونه
5
50%
شما با رل یا همسرتون
5
50%

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

اولین بار که برام تولد گرفتو یادم نمیره هیچوقت😍😍

کل فک و فامیل هر سال به من تبریک میگفتن ولی اوندفعه هییییچ خبری نبود

منم که حالم گرفته بود حسابی

ساعت حدود ۶/۷ عصر بود زنگ زد بهم گف سریع خودتو برسون خونه بابات که حالش بد شده

منم دیگه نفهمیدم خودمو رسوندمو کل فک و فامیل سورپرایزم کردن😍😍

البته اینم بگم با توجه به اینکه فک میکردم بابام چیزی شده اصلا لباس و سر و وضع مناسبی نداشتم😂😂

ولی در کل عالی بود

In God We Trust🙏🙏אנו סומכים על אלוהים🙏🙏توکلت علی الله🙏🙏Confiamos en Dios

چهارسال پیش اتفاقی بخاطر طراحی یه سایت برای پروژه هاش آشنا شدم از طریق یه دوست مشترک.ولی بعد یکی دوماه طراحی کنسل شد و گاهی یه پیام میفرستادیم به رسم ادب احوالپرسی رسمی و تمام.بعد چندماه احساس کردم داره بینمون یه احساساتی به وجود میاد،اصلا آدمی نبود که حتی تو روی یه دختر نگاه کنه یا چت کنه,حتی بهم تو نمیگفت.بعد چندماه احساس کردم رفتارش مثل همیشه نیست،از ماهی یه پیام و هفته ای یه پیام رسیده بودیم به چت شبانه تا صبح،همچنان محترمانه حرف میزدیم و همدیگه رو شما خطاب میکرد.گاهی آنلاین نمیشدم رگباری پیام میداد که چی شده .بهش گفتم میخوام برنامه ی چت و شماره رو پاک کنم و دیگه نمیتونم ارتباطی با شما داشته باشم.اون شب همه ی حرفاشو زد گفت دوستم داره هرکاری میکنه که باورش کنم.منم نتونستم بهش نه بگم،نمیدونم چی شد که نتونستم.من خیلی گارد میگرفتم و مقاومت میکردم در این موارد ولی اون شب نتونستم.چهارسال سخخخخخخت گذشت،چهارسالی که ما رو به شدت عاشق هم کرده بود،دیوونه ی هم بودیم.مخالفت شدید خانوادم به دلایل نامعلوم،حتی اجازه نمیدادن بیان خواستگاری و ببیننشون شرایطو برامون وحشتناک کرده بود.تو این چهارسال هردو داغون شدیم از این سختیا،خیلی شبای سختی بود،به لطف یکی از دوستام که در حقم خواهری کرد و اومد وساطت کرد خانوادم قبول کردن یه بار بیان خواستگاری.هردوخانواده محترم بودن و از همدیگه خوششون اومد.بعد چهارسال الان سه ماهه که عقد کردیم به لطف خدا،خیلی نذر داریم که باید انجام بدیم.خداروشکر،برای خوشبختیمون دعا کنید،الهی به حق خانم فاطمه زهرا همه به عشقشون برسن❤️

خودت باش! مگه خودت چشه؟ 
چهارسال پیش اتفاقی بخاطر طراحی یه سایت برای پروژه هاش آشنا شدم از طریق یه دوست مشترک.ولی بعد یکی دوم ...

اینم بگم که ما خیلی از هم دوریم.هزار و دویست کیلومتر بینمون فاصله ست و از بعد عقد تا حالا نتونستیم خیلی کنار هم باشیم.امشب دل هردومون از این دلتنگی گرفته،ولی سختی الان با قبل قابل مقایسه نیست.دلم میخواد کنارش باشم الان آرومش کنم ولی نمیتونم.بهم این پیامو داد و من نتونستم پیشش باشم،قربونش برم❤️


من دوست دارم
لحظه شماری میکنم ببینمت
دارم به مرحله پرستشت میرسم
همه دنیای من تویی
همه دنیام مال توئه
به طرز دیوانه واری دلم برات تنگ شده
نمیتونم ازت دور بمونم
نمیتونم بدون بغلت بخوابم
😔😔😔😔


خودت باش! مگه خودت چشه؟ 
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792