خانواده شوهرم
از جایی بهشون توجه بشه
براشون افتاب بالانس میزننن.
تا پارسال از حرص جاریم و دعوایی ک داشتن نمیدونستن چه جوری قربون صدقه من برن
ولی من واسطه شدم گفتم نکنید این مدلی کینه ب دل ما میکنید... خلاصه واسطه اشتی شون هم شدم.. تموم شد.
بعد جاریم شد ادم خوبه اخه قربون صدقه اینا میره.... ولی من ادم سر سنگینی هستم خلاصه...
. تولد من... یه کیک خریدن اومدن
وتولد شوهرم ی تیشرات دادن
منم جبران کردم
منم تولد ۲تا خواهرشوهرام... لباس دادم بهشون .
تولد پدر شوهرم پیراهن خریدم واسش اینا پارسال بود .حتی پارسال بعد واس شب چله خونه برادر شوهرم و جاریم رفتیم همگی پدرشوهرم کادو در اورد داد ... تولد کل خانواده جاریم رفت و به تک تکشون کادو داد...
روز مادر هم ک شد من دلم گرفته بود ک من عروس بزرگه ام خوب شب یلدایی کادو میدی ب من عروسم بده چرا جلو چشمم فقط ب اون میدی
منم روز مادر فقط تبریک خالی با ی شیرینی بردم واسش....
تولد برادرشوهر شد باز مادرشوهرم بهش کادو داد
عیدی من ب خواهرشوهرام عیدی دادم ..
ولی اونا...عیدی ۱۰ تومن ب من دادن ۱۰تومن ب بچم دادن
تولد بچم هیچی ندادن....ولی
و به جاریم عیدی ۱۰۰ دادن..
من واقعا ناراحت شدم...... ب شوهرم گفتم
گفت ولشون کن اهمیت نده... حتی این اواخر ک میریم جاریمو همچین میبوسه... ولی ب من با سر جواب میده...
اللن جاریم گفت تولد مامانه چیکار کنیم
منم گفتم من نمیرم... زنگ میزنم تبریک میگم
تو چطور میری.؟؟
ب نظرتون چ کار کنم من
نمیخوام برم حتی قربکن جاریم برن دلم پر ازشوننن