سلام خواهری ها
من خودم شاغلم و مهندس شرکت نفتم خانواده سرشناس و خوبی هم دارم که همگی شغل های خوب و سطح خیلی بالای دارن
عاشق شدم و با شوهرم که بیکار بود ازدواج کردم
دو سال بعدش توی شرکت واسه شوهرم یه شغل خوب پیدا شد که اونم کارمند بشه یه برادر شوهر داشتم که ۶ سال از شوهرم بزرگتر بود و به خاطر بیکاری نامزدیش بهم خورد مادر شوهرم التماسم کرد بیا اجازه بده اول مدارک اینو یعنی برادر شوهرم بفرستیم تا اون استخدام بشه گفت اون سنش رفته بالا دیگه شانس واسه استخدام نداره
افسردگی گرفته و مدام تهدید میکرد خودکشی میکنم نامزدیش هم بهم خورده بود
خلاصه گفتن تو خودت فعلا شاغلی بعد هم برای شوهرت کار دوباره پیدا میشه من حماقت کردم و قبول کردم و اون رفت سرکار با بهترین حقوق و پرستیژ بالای کاری
چند بار قبلش براش توی شهرداری کار پاکبانی یا آبدارچی پیدا شده بود و میگفت نمیرم عمرا
با وجودی که نه تحصیلات داره نه چیزی بارش بود فقط ادعاش میشد خلاصه شغل شوهرم دادیم اون
بعدش وضعیت اقتصادی و استخدام خراب شد و الان ۶ سال شوهرم بیکار توی آژانس کار میکنه و من کل حقوقم بدون اینکه هزار تومن واسه خودم پس انداز کنم کلا میارم توی زندگی و مشکلات رو به خاطر عشق و علاقه خودمون مدیریت میکنیم
حالا امسال شوهرم با مادرش دعواش شد که شما شغل منو ازم گرفتید قول دادین برام کار پیدا کنید ولی هیچ تلاشی نکردین
اونا هم رفتن چند جا صحبت کردن بیمارستان گفتن نیروی خدماتی واسه شستن دستشویی ها می خوایم
تمام شغل ها محترم هستن و نیاز جامعه
اما من به خاطر این که خودم مهندس هستم و خانواده ام خیلی سرشناس هستن بهم سرکوفت میزنن
شوهرم قبول نکرد همین برادر شوهر نمک نشناسم بهم زنگ زد که مگه خدماتی چه ایرادی داره مرد باید عرضه و جنم کار داشته باشه و بهانه نیاره
انگار یادش رفته خودش شغل پاکبانی رو رد میکرد و ادعاش میشد
گفتم داداش من شغلم طوری که اگه شوهرم خدماتی بشه برادرت ممکن غرورش له بشه باید حداقل هم سطح من باشه از طرفی هم خانواده ام براشون افت داره و زخم زبون میزنن
گفت اینا همش بهانه اس برادرم عرضه نداره وگرنه با سر قبول میکرد
خیلی خیلی بهم برخورد چقدر نمک به حروم که بی شرف اینا رو میگه شوهرم و برادرش قهر کردن باز پشت سر ما رفته پیش فامیل گفته بیاین واسطه بشید تا شغل قبول کنه وگرنه همین هم از دستش میره
گفتم ما که از گرسنگی نمردیم بزار این شغل گیر کسی بیاد که واقعا محتاج باشه ما فعلا با حقوق خودم زندگی میگذره
بعد مدتی آشتی کردن
اما همچنان متلک میگه که بابا کار عار نیست
منم سکوت میکنم چه جواب دندون شکن و محترمانه ای بدم که دیگه دهن کثیفش باز نشه
انگار خوشش میاد غرور منو بشکنه و خودش بالا تر از ما باشه
برادر اینقدر پست ندیدم که الان صدقه سر فداکاری که شوهرم کرد بهترین شغل رو داره ولی واسه زندگی ما این طوری حرف مفت میزنه