ت تاپیک قبلم توضیح دادم لطفا بخونید ...شوهرم از س کار اومد ی سلام داد و رفت حموم ناراحت بود ک چرا مامانت امروز اومده خونمون .مامانمم صبح اومده بود خونمون براشوهرم روز پسر کادوگرفته بود ایشالا ببره زیر قبر 😭گفت من کادورو ببرم خونمون شب با پدرت بیاریم کیک هم میپزم زشته دیگ الان میگ مادرزنم اورده کادو انداخته خونمون و رفته منم گفتم باشه .خلاصه مامانم رفت شوهرم از کار اومد اخمو و ی قیافه گرفته بود نگو .منم گفتم خسته نباشی گفت ممنون و رفت حموم .اومد بیرون الکی ب همه چیز گیر داد اذیتم کرد .مامانم زنگ زد کسلام دخترم شام نزار پدرت میگ همبرگر میخریم میاریم گفتم باشه .اقاااااا شوهرم ندونست چیو بهونه کنه اشک منو دراره ک اخر سر در اورد .پاشد گفت نیمرو درست کن کردم .بعدش گفت پنیر بیار بردم .بعدش لباس خاست .میدونسم میخاد دعوا بندازه اما من چیزی نمیگفتم و کوتاه میومدم .هسین بقیش بگم یکم طولانیه