2737
2734

من توی باشگاه بودم فکر میکردم تموم شده 

دیدم نشتی دادم بعد روم نمیشد به استادم بگم دختر عموم بهش گفت بعدش استادم گفت شلوار نداری با خودت؟گفتم چرا شلوار لی دارم گفت برو اونو بموش جلو همه ابروم رفت

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

منم خونه مامان بزرگم بودم روی مبل نشسته بودم با داییم حرف میزدم یهو دیدم پارچه ی سفیدی که روی مبل بود قرمز شد. دلم میخواست از خجالت بمیرم اون لحظه .داییم تقریبا همسنای خودمه

مثل خنده نوزادی که غرق خواب است،   مثل بوی خانه کاهگلی پس از باران  ، یا کشیدن نقاشی روی شیشه بخار کرده،   مثل پیدا کردن جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگی  ، صدای موج دریا در شب  ، بوسه‌های ناگهانی  ، چای تازه‌دم قند پهلو توی استكان کمر باریک  ، یا مثل دستان گرم مادر بزرگ  ، دوست داشتنت همین قدر شیرین است 
2731

سوم راهنمایی بودم... پریود شدم تو مدرسه نواربهداشتی نداشتم.. تا زنگ اخر رو نمیکت نشستم زیرم پر از خون بود هی کاغذ میذاشتم زیرم.. یه جوری شده بود که دوستای نزدیکم بوش رو حس میکردن! نشستم تا همه رفتن بعد رفتم. خودمو انداختم تو حموم شستم 

من تو پریودی یهو میشه ک خیلیییی زیاد میاد و همه جارو ب گند میزنه.خونه مادرشوهرم بودم خاله شوهرمم اونجا مهمون بودن.از جام ک بلند شدم تمامااااا خون شد پام.خودمو ب زور رسوندم ک‌بشورم

به توکل نام اعظمت...خدایاااا شکرت که فندق و گردو و بادوم رو به من هدیه کردی .....عاشقتمممم خدااااااخدااایاااا
2738

مجرد ک بودم تابستون برا زیارت با اتوبوس رفتیم مشهد تو راه صبح ک برا نماز صبح پیاده شدیم پریود شدم هیچی هم همراهم نبود ..بدیش هم این بود ک پری ک میشدم ی چنددیقه بعدش هم دل دردام شروع میشد .ب مامانم گفتم یه پلاستیک گذاشتم رو صندلی ماشین یواشکی دور از چشم بابا و همه نشستم روش .اخه بدشانسی صندلی جلو جلو هم بودم پشت کمک راننده.

۷ روزی ک مشهد بودم پریود بودم😐

قبلا یه حاجت داشتم خداروشکر با دعای شما دوستان بهش رسیدم...الان یه حاجت دارم میخوام اگه خدا صلاح میدونه بهم یکی دوتا دختر سالم و صالح بهم بده(بقول مامانم سالم و صالح هم بمونن)😍🤗 برای رسیدن ب حاجتم صلوات میفرستی؟ان شاالله خدا حاجت دلت رو برآورده کنه
منم خونه مامان بزرگم بودم روی مبل نشسته بودم با داییم حرف میزدم یهو دیدم پارچه ی سفیدی که روی مبل بو ...

منم یه دایی دارم همسن خودمه ولی زیاد درارتباط نیستیم اونا اهوازن

من یازده سالگ پریود شدم اصلا هیچی بلد نبودم مامانمم بهم نمیگفت همش غکر میمردم مشکل دارم یه سره میرفتم حموم که دیگه لکه نیاد، یا تو اتاقم میخوابیدم پاهلمو میگرفتم بالا، گاهی فک نیکنم دلیل اینکه کیست دارم شاید اینه از بس اب بهخودم زدم، ‌اید یکسال کارم این بود بعدش بهم گفتن بد ترین روزای زندگیم روزایی بود پریود میشدم، نمیدونم کرا به ابجی بزرگم گفته بود ولی به من نمیگفتن😭

خدایا شکرت🌹

من مواقع پریودی دل درد وحشتناک میگیرم در حد مرگ طوری که شیش ساعت فقط زار میزنم با ۱۲ تا قرص هم آروم نمیشم 

یبار تو مدرسه اینطور شدم نامردا نزاشتن بیام‌خونه از دل درد مردم و زنده شدم دیگه همشم رو صندلی بودم دل دردم بدتر میشد اون معلمم هم با اینکه میدید چقدر دارم گریه میکنم یه نپرسید چه مرگته چرا گریه میکنی ازشم اجازه گرفتم برم بیرون اجازه نداد بهم خلاصه مردم و زنده شدم 

از ته دل بخشیدمش در کل همه آدما رو از ته دل میبخشم ولی دیگه کارم با اون آدم تا آخر عمر تمومه🙃

منم یه دایی دارم همسن خودمه ولی زیاد درارتباط نیستیم اونا اهوازن

من و داییم بچگیامون خیلی باهم خوب بودیم از وقتی بزرگ شدیم اصلا دیگه باهم راحت نیستیم

مثل خنده نوزادی که غرق خواب است،   مثل بوی خانه کاهگلی پس از باران  ، یا کشیدن نقاشی روی شیشه بخار کرده،   مثل پیدا کردن جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگی  ، صدای موج دریا در شب  ، بوسه‌های ناگهانی  ، چای تازه‌دم قند پهلو توی استكان کمر باریک  ، یا مثل دستان گرم مادر بزرگ  ، دوست داشتنت همین قدر شیرین است 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز