کیا هم دوره ی بارداری شون سخت بود، هم زایمان هم بچه؟!

میزنه ب زوربلندم میکنه خوابم موهامو میکشه همش جیغ میرنه ینی ارزو بدلم موند ظهرابخوابه 

ینی اصلا دلم نمیخاد دیگ بچه بیارما حس میکنم دارم پیرمیشم

با وجود اینکه اولی اذیت کرد باز دومی رو آوردی!  ای ولا بابا!  من بودم چنین جسارتی نداشتم، البته من دس تنهام واسه همین میگم شما رو نمیدونم 

والا پشت دستم رو داغ کرده بودم برا بچه دوم اما به طور باور نکردنی باردار شدم، دیگه خواست خدا بودش...

منم خیلی دست تنهام

والا بچه منم همینجوره

الان ۱۲ماهشه هنوز ریفلاکس شدید داره

کولیگ هم داشت 

عمل فتق کرد

ولی هیچوقت نگفتم نق میزنه

نگو خواهر جان ناشکریه

چندسالشه دخترت؟ منم نمیخواسم میترسیدم و پیر شدم رابطه مم با شوهرم یکم بد شد بخاطر بچه الان بهتر شدیم ولی  انقد پسرم گریه کرد همه آجی یا داداش دارن من تنهام مجبور شدم یکی براش بیارم. دومی خداروشکر بهتره یکم ولی اولی هنوزم اذیت میکنه لجبازه غذا نمیخوره ساده اس همیشه همه چی گردنش میوفته نگران آیندشم،☹️ ولی دوتا هستن بهتر ان هوای داداششو داره و بعضی اوقاتم بازی میکنن ولی دومی هنوز نمیحرفه و کوچیکه کمتر بازی میکنن. امروزم بزرگرو میفرستم باشگاه انشالا به حرف مربی گوش کنه 

چ ربطی ب شکر داره نمیدونم بعضی از نینیسایتیادنبال چین این حرفو میزنن خودشونو داییه مهربون میکنن

ایجان خدا نگهشون داره

ممنوم عزیزم همچنین دختر گل شمارو،♥️

من 🙋

من هم از بارداری سخت کشیدم نمونه گیری از جنین وهزار تا مشکل. زایمانم دیگه نگوووو  خیلی بد بود بچم  بد اخلاق و عصبانی بود الان بزرگ شد   خدا شکر 

من من من،،،،،،،دیگه از هر چی بارداری و زایمان و بچه است بیزار شدم ،،،،داشتم در مورد نوزاد وبچه با شوهرم حرف میزدم میگفت حرفشو نزن یادم میاد تمام تنم مور مور میشه

خوددانی

خدا حفظش کنه، من با تمام سختی هایی که پشت سر گذاشتم و دارم باز تو خلوتم فک میکنم بهش میگم بیارم باز!!!  البته جلو شوهرم نمیگم ک سوءاستفاده کنه ولی فک نکنم شدنی باشه،

یار بیکسان خداست غم نخور 

عزیزم،،، 

البته حالا که دومی داره ۱ سالش میشه اولی هم داره بهتر میشه ها. یه جورایی همبازی هم هستن. خدا خودش کمک میکنه، اگه دومی رو آوردی مطمئن باش بعد یکی دو سال کلی با هم بازی میکنن