ببینیدمن ۲۳ سالمه موضوع اینکه مثلا من از بچگی متفاوت بودم خواهرم که خیلیی ازم خوشگل تر بود مثلا من از همون بچگی که لکنت داشتم هر روز آرزوی مرگ میکردم من از کلاس اول شاگرد اول بودم و زیر فشار خانوادم درس میخوندم و فرهنگیان قبول شدم دوسال پشت کنکور موندم ولی خواهرم نه همش خوشگذرونی میکرد و درس نمیخوند و باخودم میگم چرا . رتبه کنکورش شده ۳۰۰۰ همه جا جار زد که خیلی خوب شده ولی من با رتبه ۹۰۰ تا یه ماه از خونه درنمیومدم حتی پدرمادرمم براشون مهم نبود الان من حقوق دارم و او نداره من از حقوق خودم باید خرجیمو بدم و او از کارت بابام هر چی که دلش بخواد میخره الان که اینا رو مینوسم همش دارم گریه میکنم که چراا چرا من این همه زجر بکشم و سر کار برم بعد او راحت و بیخیال داره زندگیشو میکنه از پنج سال پیش میخواستم برم تهرون لکنتم رو خوب کنم نذاشتن گفتن راه دوره پول نداریم الان خواهرم ترم دوم دانشگاهشه از بابام پول گرفته بره کلاس آرایشی ثبت نام کنه من نذاشتم خب اگر پول دارن چرا واسه من خرج نکردن خواهرمم همش میگه تو مانع پیشرفتمی خب منم میگم تو هم مثل من کاش زجر کش میشدی تو درس نه اینکه راحت بهت پول بدن هرکلاس و هر جایی میخوای بری به خدا دیگه خسته شدم چی کار کنم من نمیخوام با پول بابام بره کلاس چون منو دیدن دست و پا میزدم از لکنت ولی عین خیالشون نبود چی کار کنم افکارم راحت بشه صبح و شب دارم گریه میکنم کاش یه خواهر شبیه خودم داشتم نه ۱۰۰ برابر خوشگل تر از خودم که صبح تا شب بغلم میشینه بهم میگه نگام کن نگام کن عکسامو ببین خیلیی اعتماد به نفس داره و این منو خرد میکنه او برون گراست و همه جا میگه میخنده و اصلا عین خیالش نیست همه دوستش دارن و من درون گرام ما دوتا شخصیت کاملا متفاوتیم
من نمیدونم چرا اینقدر رو خواهرم حساسم چطور این حساسیت رو کم کنم یه جورایی از بچگی من همش زجر کشیدم و او فقط میخندیده و شاد بوده الان میخواد بره کلاس به پدرمادرم گفتم من ۵ سال جون دادم جلوتون گفتین پول نداریم ببریمت تهرون لکنتت خوب بشه الان ۳ تومن میخوان بدن با اولین صحبت خواهرم قبول کردن که بره کلاس چرا من این قدر بدبختم
خیلیی وجود خواهرم برام سخت و سنگیمه هر وقت جایی میرم وقتی اوهست احساس کوچیکی میکنم خونه دوستامم او میاد و حتی نمیذاره من یه کلمه حرف بزنم از بس حرف میزنه و میخنده خونه دوستام او رو ببرم یا نه چون او خودش به زور میاد
عزیزم شما الان دانشجویی یا فرهنگیان رو تموم کردی ؟
یه تغیررررربزرگ نیاز داری از حالا ب بعد جوری رفتاررر کن ک هیچ نیاز ب این چیزایی ک گفتی نداری
عزیزم تا حدودی درکت میکنم...واقعا سخته، خیلی سخت.
عزیزم برای درمان لکنتت، تو تهران فرد خاصی رو در نظر داری که بری پیشش؟؟
وای عزیزم چقدرررررر ناراحت شدم برات
ولی آنقدر حساس نباش خواهرته بجاش صمیمی باش
سلام
عزیزم دوران سختی داشتی
این همه فکر و خیال روح ادمو اسیی میزنه
من به عنوان یه دوست بهت میگم‌ظاهر ادمایی که قشنگ حرف میزنن و خوشگلن و هرچیز دیگه تو رو گول نزنه
مطمین باش توام خیلی چیزا داری که حیلی ها دوس دارن داشته باش
تو هدف داری که خیلیا ندارن...
خودتو دست کم نگیر و رو اعتماد به نفست و آراستگی ظاهرت کار کن که خیلی تاثیر داره
یه کم دیگه مونده ولی کسی باهام نمیاد نمیذارنم تنهایی برم نمیدونم چی کار کنم خب اونا پدرمادرمم وظیفشون مشگل بچشونو درمان کنن از بچگی جلوشون دست و پا میزدم ولی انگار نه انگار حالا خواهرم یه کلاس میخواد بره چون هرچی میگه باید بشه بهش پولو دادن من نجیبم نمیتونم دعوا کنم همش گریه میکنم
خیلی ممنون پدرمادرم نمیخواستن قبول کنن بچشون این مشگل رو داره من ذهن مادرم رو میخوندم باخودش میگفت هیچ راهی نداره یه جوری سر میکنه باهاش جایی نگم کسی نفهمه هیچ کس نمیاد بگیرتش ولی همه ی اینا منو پخته تر کرد من از هفت سالگی مثل یه آدم سی ساله همه چی رو میفهیدم آخه با لکنت بزرگ شده بودم اگر پدر مادر مشگل بچشونو قبول کنن راحت میتونن درمانش کنن
اگر کسی لکنت داره مخصوصا اگر بچه حتما ببرین درمانش کنین زجرش وحشدناکه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
