باشوهرش دعواشون شده الان ۲ماهه هرروز میاد پیش من حرفایی که میلیونها بار تکرار شده دوباره تکرارسون میکنه میگه افسردم مریضم میگم برو دکتر میگه دکترا به در نمیخورن میگم برو دعا نویس میگه به درد نمیخورن میگم عزیزم من که از دکتر بهتر نمیفهمم چه گیری بمن دادی .صبح زود خوابم میاد بیدارم میکنه داخل رختخوابمم میشینه بالاسرم از مادرشوهرش و سوهرش داستان تکراری میگه دیگه دارم زوانی میشم امروز گفتمش میخ ام از دستت سرمو هزار بار بکوبم به دیوار .چکار کنم بره دیگه نیاد توروخدا بگید