تو رو خدا قضاوت نکنین ...
خیلی خستم خیلی
بخاطر دوتا دخترام دارم تحمل میکنم
از اول اخلاقای مزخرف زیاد داش
نرسیده حامله شدم چون اقا جلوگیری نکرده بوده
دومیو هم شیر ب شیر شد با اینکه اعتماد کرده بودم بهش و قول داده بود ولی باز.....
به خاطر این دوتا طفل معصوم فقط واس این ناراحتم ک چرا باید بیان تو این زندگی هیییی..
با اینکه موقع ازدواج گفتم کسیو انتخاب کنم فرهنگشون وَضع مالیشون همه چیشون مث خودمون باشه تا مشکلی پیش نیاد ولی انقد ادم بی احترامیه ب خونواده خودش جونش درمیره خونواده منو دیدنی انگار دشمن خونیشونو دیده با اینکه خونوادم خصوصا مادرم از مادرخودش بیشتر براش مادری کرده
دست بزن...
بداخلاق...
وسواس...
بددهن...
فقط بخاطر خدا و بچه هام تحمل میکنم...