سلام عزیزم. ممنون که بدون هیچ ملاحظه ای نظرتو دادی. بعد از خوندن ۳ بار کامنتت یه سری حرفاتو قبول دارم ولی... عزیزم من که همه اتفاقای و قول و قرارهای زندگیمو تو تاپیک هام نگفتم که بدونی چه اتفاقایی افتاد که شوهر سابق و شوهر فعلیم حاضر شدم بچه بیاد پیش من؟ درسته من قرار بود بچمو نیارم ولی دلم نمیخاست از چشم همه پنهونش کنم. دلم میخاست همه بدونن من بچه دارم نه اینکه به عنوان یه دختر جا بزنن منو. اونا بدون مشورت با من درمورد زندگیم به اقوامشون گفتن و این خیلی برام سنگین تموم شد.
من عذاب وجدان دارم. زیاد هم دارم برای همین هم هست که همیشه به همه میگم اشتباه منو تکرار نکنین. بخشیدن خیانت خیلی راحت تر از دیدن آوارگی و بدبختی بچه اته.
بچه ها . دوستای خوبم. عزیزای دلم . من غلط اضافه کردم جدا شدم با وجود بچه. شما این اشتباهو تکرار نکنین.
شوهر من وقتی دید بچه هر بار که میاد کتک خورده است خودش اصرارکرد بریم با پدرش حرف بزنیم. ولی تا بچه اومد پشیمون شد. من سر کسیرو کلاه نذاشتم.
توروخدا بچه ها تا وقتی چیزی از کسی نمیدونید قضاوتش نکنید. وقتی درداشو با تمام وجود تجربه نکردین در معرض اتهام قرارش ندین😭
از همتون التماس دعا دارم. اوضاع دخترم روبراه بشه. گناه داره بچم. من به عنوان یه مادر دیگه روی خوش زندگی رو ندیدم. همیشه یه درد سنگین روی قلبمه. دعا کنید بتونم جلوی همه سختی ها بیاستم و آینده بچمو بسازم.
از همتون ممنونم 💕