جواد خودشو به هر راهی زد که با مرضیه ازدواج گنه
از اون سمت مافی(الناز هم دانشگاهی اش) یه شایعه ای رو پراکنده بود
که مثلا جواد باز به فکر مژگان هست و ...
بعدا فهمیدم و تصمیم گرفتن با هم ازدواج کنن
اما جوادی سرطان مغزی میگیره و..
از زندگی زده میشه
میره جلو در مرضیه اینا با اینکه
فردا عقلشان بوده همه چی رو به هم میزنه
و...
همه هم قضاوتش میکنن
فکر میکنن از عمد بوده (چون نگفته بود به کس تومور داره)