بچه ها قبل این محدودیتا با دوست پسرم رفته بودم پاساژ کوروش بعد از مغازه اومدم بیرون از شانس بد من داداشم و زن داداشمو دیدم بعد داداشمم منو دید خیلی هم ترسیدم هم خجالت کشیدم از اون وقت به بعدم هر وقت داداشم میاد خونمون سعی میکنم یا خونه نباشم یا زیاد باهاش چشم تو چشم نشم الان اصلا یه جوریم از اونو موقع به بعد بنده خدا داداشم هیچی بهم نگفت ولی هر سریع منو میبینه اخم میکنه اصلا باهام خیلی رفتارش تغییر کرده ولی هیچیم نمیگه البته بگم منم یه جورایی ازش حساب میبرم حالا موندم چیکار کنم دوباره رفتارش باهام مثل قبل بشه آخه همیشه خیلی بهم کمک کرده و خیلی دوستم داره منم خیلی دوستش دارم کاش اینطوری نمیشد الان اصلا یه مدته دلشوره دارم همش موندم چیکار کنم