من من من
وای خدا چی بگممم
ی پکیج بم معرفی شد برگشت به رابطه
۲۱ ویس و تمرین بود ک باید ۲۱ روز متوالی انجامش میدادم
بعد ۲۱ روز گفت اونچیزیو ک میخای بنویس
خداسرشاهده رو یه کاغذ داشتم گریه میکردم نوشتم یه خبر ازش تا شب بهم بده
خوابیدم بعد از ظهر پاشدم دیدم زنگ زده
واییی یادش میوفتم بغض میکنم
داشتم بال درمیوردم
هنوزم یادمه چقدر با خوشحالی از خونه زدم بیرون شمارشو گرفتم
حتی هوا بارونی بود
ساعت ۵ عصر زدم بیرون و ۸ شب وقتی برگشتم بااارون تند و شدیدییی بود
کله راهو موقع برگشت ب خونه از خدا تشکر کردم .
تو خیابون داد میزدم
الانم خو نامزد کردیم تماااام😀😀😀😀😀😀