باز شوهر بی بهانه با ادایی کودکانه هیکل چون استوانه میکند غر غر به خانه یادم آید روز اول گردنش گج. دست و پا شل پیش بابا موش میشد سر خیش تا گوش می شد دختری افتاده بودم مهربان و ساده بودم نرم و نازک شاد و چابک چشمهایم همچوو آهو عطر موهایم چو شب بو می شنیدم از لب او : حرفهایی همچو جادو : من غلام خانه زادت جان دهم هر دم به یادت گر نیایی خانه ی من میگریزد روحم از تن بعد از آن گفتار زیبا خام گشتم من همانجا 😄 شد به پا جشن عروسی کیک و شام ودیده بوسی بعد از آن دیگر ندیدم هرگز آن اوقات بی غم قسمتم یک مرد جاانی اندکی لوس و روانی بی اراده همچو یابو پر خور و مغرور و پر رو هرکه کرد این دوره شوهر خاک بر سر گشت و حیران شد پشیمان شد پشیمان شد پشیمان 😂😂
خدایا شکرت که هستی... خدای چاره سازم خدای رحمان و رحیمم خدای عزیزم خدایی که دلم قرصِ به بودنت خدایی که تکیه گاهی و هیچ وقت پشتمونو خالی نمیکنی خداااایاااا شکرت... شمایی که داری امضای منو میخونی ، آره عزیزم خود شما رو میگم ، انشالله شاد و خوشبخت و عاقبت بخیر باشی.برای رسیدن به آرزوهاتون دعا میکنم و از خدا میخوام همیشه در کنار عزیزانتون بخندید و طعم خوشبختی رو حس کنید.