2777
2789

خسته بودم از اینکه برای چشم های او تفاوتی با دیوار نداشتم

هر روز زندگی من شده بود همین

او ساعت ۱۰ به خانه می آمد و تمام زمان را صرف گوشی و تلویزیون میکرد

تلاش های من برای دیده شدن خیلی پیش پا افتاده و بی اثر بود

دیگر زده بودم به سیم اخر

دعوایمان میشد شروع میکردم شکستن ظرف ها

گاهی ناخن میکشیدمش

و از همین دیوانه بازی ها

اما این اواخر وقتی توی جاده دعوایمان شد

تهدیدش کردم 

گفتم گوشی را پرت میکنم بیرون از ماشین

گوشی در مرز ماشین و آسفالت در دستم معلق ماند

بی هوا چشمانم پر از اشک شد

میخواستم بگویم 

عزیز من

باور کن تمام این دیوانه بازی ها

فقط فریادهای گفته شده و نشنیده شده ی من 

برای دیده شدن است

اما نگفتم

گوشی را برگرداندنم توی دستانش

بغضم را خفه کردم

و همینطور دخترک بی پناه عاشق درونم را

از آن روز به بعد نه توجهی خواستم 

و نه علاقه ای

فقط گوشه دنج اتاقم شده بود 

تمام خواسته ی من از خانه ی او.

گیسوی کمند تو در باد پرچم آزادگیمان خواهد بود🕊🌱 اینجا دوباره کربلاست اهل کوفه از اهل حسین جداست🤍

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

مثل من، نمیدونم قصد مردا از این بی توجهی ها چیه

سعی کن محتاج توجه نباشی

گیسوی کمند تو در باد پرچم آزادگیمان خواهد بود🕊🌱 اینجا دوباره کربلاست اهل کوفه از اهل حسین جداست🤍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792