دوستان بازم اینایی که در جریان کرونای گرفتن خاله بزرگمون بودن بازم میگم که چیشده
اولا خاله بزرگ من ام اس داشته اونم ۱۵ ۱۶ سال و با وجود بیماریش روحیه خوبی داشت و زیاد کار میکرد اونم با وجود بیماریش وسط کار یهویی حالش بد شد پسرش کمک میکرد شوهرشم یدونه کمک نکرد و دارو مصرف میکرد و از اونا بگم رو ویلچر نبود ....
از وقتی که کرونا اومد کلا خونه نشین شد و اصلا به دیدن خونه مادربزرگ و خونه خودم نیومد و شوهرش زور میکرد میبرد خونه مادرش و کلا بهت بگم خیلی خیلی کم بیرون رفت بعد از یکسال درگیری کرونا در حد دوساعت عید دیدنی اومد خونمون و سگمو بار اول دید و حالش بهتر بود سالم بود خندون بود 😔😔😔😔 و گفتم هفته دیگه سیزده بدره بریم خونه اون یکی دایی
(بچه ها من خاله و دایی زیاد دارم)
شوهر خاله و خاله ام دو روز قبل سیزده بدر باهم رفتن خونه دوست صمیمی شوهر خاله و اونجا زنش یهویی گفت که مادرم کرونا گرفته و دیگه چیزی نگفت اونجا خاله ام ترسیده که زن دوست شوهرش ناقله و از اونجا کرونا گرفته ...... و من به عنوان خواهرزاده از دست شوهر خاله ام خیلی ناراحتم که چرا خاله منو میبره خونه دوست صمیمیش که مادر زن اون آقا کرونا داره و زنش ممکنه ناقل باشه ....
خلاصه خاله ام بعد از مثبت تست کرونا ۵ روز خونه موند بازم تو خونه موندن خیلی سرفه میکرد اخه با وجود ام اس نتونست کنترل کنه ببخشید بی ادبی باشه تا سرفه میکرد خونریزی پریودش ریخت.....شوهر خاله ام گفت دیگه داره بدتر میشه ببریم بیمارستان ساعت ۳ نصف شب بردن یکی از بیمارستان شمال تهران گفتن جا نداریم بعد دوباره آورد خونه ساعت ۲ ظهر بدنش به طور فجیعی لرزید حالش خراب شد سریع آمبولانس اومد بردن همان بیمارستان گفتن جا نداریم اخر سر تا ساعت ۱۱ شب سردر از بیمارستان نیکان غرب در اومد که اونجا بستریش کردن
ادامشو میگم
اینایی که نمک زخم میپاشن به خدا واگذار میکنم و راضی نیستم