خواستگاری ما چندمرحله بود
یه مرحلش شوهرم تنهایی اومده بود خونمون با بابام حرف بزنه،بعد نشسته بود داشت چایی میخورد یهو قند پرید گلوش،منم نشسته بودم هی نگاش میکردم اونم سرفه میکرد فقط
بعد که دیگه داشت کامل خفه میشد مامانم رسید گفت برو آب بیار براش
خیلی خنگ بودم