فک کن اولش قشنگ حرف زدیم گفتم دوست دارم کار کنم (صددرصد پزشکی) خیلیم استقبال کرد که خوبه و (اولش گقت میدونی قبولی توش خیلی سخته گفته آره بعد گفت خیلی خوبه و ...)
همه ی حرفامونو زدیم تهش گفت بخواییم چند سال دیگه بچه بیاریم انتخابت بچه هست یا کار
منم گفتم هر دو ( شما باشید خدایی میتونید مثلا پزشکی رو ول کنید بشینید کیون بچه بشورید؟😬😪)
خوب کسی که اینجوریه میتونه حداقل یه سال بچه رو نگه داره بعد دیگه بزاره مهد یا پرستار بگیره یا حالا مادری چیزی نگه داره
ولی خوب نمیشه قید کارو زد
الان گفته نه نمیخوام زن زندگی نیست میخواد بره سرکار 😪
فارق از طرز فکرش و ... خدایی ما زنا چه گناهی کردیم بابا 😏 خوب اینکه ارضای فکر و روح من در گروی همون شغل هست چی؟ باید تمام وقت بشینم خونه که خم به ابروی مرد نیاد😑
خوب من چیکار دارم اون شوهرو
(بقیه هم بهم حق نمیدن و این موضوع خیلی آزارم میده😯😪)