2726

مثلا دوهفته پیش شوهرم میخواست بره سرکار بلند شدم دنبالش که ردش کنم اومد تو نظرم که تصادف میکنه صدقه دادم ایت الکرسی خوندم اما ساعت نه اومد خونه دسش ضرب دیده بود تصادف کرده بود

امروز هم که صبح می رفت سرکار اومد تو نظرم که میاد خونه میگه اخراج شدم همونم شد اومد خونه اخراج شده

چیکار کنم که چیزی تو نظرم نیاد یا اگر اومد بد بود لاقل راهی باشه برطرفش کنم 

خیلی اذیتم 

حالا همه میان ازت سوال میپرسن

تا کسی نیومده اول راجع به من هرچی تو ذهنت میاد بگو قدمم بگو چنده و مشکلم را بگو حل میشه و کی ازدواج مبکنم؟

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی❤❤❤               گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو❤❤❤

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

تو یادت بمونه من هرچی میگم یا میخوام دو دیقه ای یادم میره بعد از یه مدت کوتاه همون اتفاق میفته

اگر در زندگی میخواهی کسی شوی و به جایی برسی اول حرف دلت رو گوش کن و اگر قلبت بهت جوابی نداد چشاتو ببند و به پدر و مادرت فکر کن آنوقت خواهی دید که موفقیت از آن تو خواهد شد

فکر نکن بهش اصلاااااا ...خدایی چجوری شده که اینجوری شدی شاید چشم برزخی چیزی داری اخه بهضیا دارن

من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم "  من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
یهو اینطوری شدی؟

تقریبا یکسال اینجوری شدم خیلی اذیت میشم مثلا به دخترم میگم مامان تکالیفت بنویس فردا خانم میگه عکس بفرستی براش بعد یهو میبینی فردا همون میشه منم حرص میخورم میگم دیدی بهت گفتم 

فکر نکن بهش اصلاااااا ...خدایی چجوری شده که اینجوری شدی شاید چشم برزخی چیزی داری اخه بهضیا دارن

نه بابا خودم راستشو بگم ادمی نیستم که زیاد اهل نماز و..باشم اما قران وذکر تا بتونم میخونم

تقریبا یکسال اینجوری شدم خیلی اذیت میشم مثلا به دخترم میگم مامان تکالیفت بنویس فردا خانم میگه عکس بف ...

بنظرم شما یه حس خیلی قوی داری مثل چشم سومی چیزی ..برار امتحانت کنم بگو قدم تقریبا چنده میتونی بگی؟ 

من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم "  من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
نه بابا خودم راستشو بگم ادمی نیستم که زیاد اهل نماز و..باشم اما قران وذکر تا بتونم میخونم

چشم برزخی و اینا عزیزم ربطی به نماز و اینا نداره کلا بعضی ها دارن من شنیدم.

من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم "  من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
نه فکر نکنم ۱۷۲

نه خیلی کوتاه تر ازین حرفام😐😂 بنظرم این حسی که شما داری فقط اتفاق هارو میتونی بیینی نه چیز دیگه ای 

من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم "  من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
پس به چی ربط داره

کلا بعضی ها دارن 

من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم "  من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
داغ ترین های تاپیک های امروز