سلام بچه ها میخوام زندگیمو براتون بگم فقط خداشاهده هر کاری که جای من بودیم میکردین را بگین نع چیزای دیگه ممنونم
چهارساله ازدواج کردم دوساله زیر یه سقفیم من کلا تو خانوادهای بزرگ شدم که خیلی اجتماعی نبودن وایه همین بعد از دیپلمم خیلی دوست داشتم برم سرکار و دستم تو جیب خودم باشه تا اینکه با پیری اشنا شدم که واقعا تو دل برو بود از همه لحاط فقط وضعیت اقتصادیش خوب نبود منم خیلی کمکش میکردم تا اینکه تو یه سال حدودا 20ملیون پولش دادم تا کار واسه خودش راه بندازه و بیاد خواستگاری اونم داشت کاراشو میکرد که اماده بشه البته ناگفته نماند پول مال مامانم بود امانت دست من که ماهی یکمی سودشم بش بدم ...خلاصه چیزی نکشید که مادرم گفت پولشا میخواد حتما و کارش به شکایت کشید از من حتی ...حکم جلبم اومده بود خدا شاهده.تو این وضعیت پسر خالمم که ادم خوبی به نطر میرسید اومده بود خواستگاری ما باخاله ام اینا رفت و امد نداشتیم واسه همین نمیشناختم درست اصلا .منم واقعا نمیدونستم چیکار کنم ازدواج پیش کشم فقط حکم جلبمو چیکار میکردم ملدرمم هم قاطع بود رو حکمش .منم ازدواج باپسر خالم راقبول کردم و اون پول را از دوستم گرفت طی یکسال اخه اونم خرید کرده بود نمیدونست چی میشه و خیلی هم واقعا افسرده چون واقعا همو دوست داشتیم ولی نشد که به هم برسیم .خلاصه من اومدم تو زندگی و مادرم دوباره سر جهیزیه دادن ابرو ریزی کرد و بیشتر اثاث ها را شوهرم خرید .الان جدیدا شوهرم بهم خیانت میکنه جنسی اش را نمیدونم ولی تو گوشیش دادئم مچشو گرفتم ولی گوشش بدهکار نیس هی میگه دفعه اخرمه دو سه باری شده تا حالا دیدم .الان بخوام طلاق بگیرم نع مادرم رامیتونم تحمل کنم مگر اینکه برم واسه خودم جایی را اجاره کنم منم از اون ادمام که بعد از بله گفتنم خداییش هیچ پسری را نگا نکردم جز شوهرم هفته ای سه شب هم شاید رابطه داریم ولی انگار لذت میبره از با دخترا حرف زدن به نطرتون چیکار کنم بیچاره شدم رفت حالا هی اون ماجرا را میزنه تو سر من که قبل عقد دوس پسر داشتی من و اون پسر اصلا بیرونم نمیرفتیم مبادا کسی ببینه ما را واقعا هم قصدش ازدواج بود ولی به هر حال نشد کمکم کنید ...
