الا جلو پنجره وایستاده بودم هدفون تو گوشم بود اهنگ گوش میدادمو تو حال خودم بودم اسمونو نگاه میکردم کوچمون هم خیلی خلوته ی لحظه پایینو نگاه کردم دیدم ی پیرمرد کلا مشکی پوشیده موهاشم سفیده داره منو نگا میکنه وااای ینی سکته کردم نشستم زمین جرائت ندارم پاشم پنجره رو ببندم😐😐خدایا چرا انقد ترسو شدم