یاد ی خانواده ای افتادم با حرفت
۴ تا پسر بودن
اخر هفته رفتن خونه پدر مادر
پدر رفته سر چاه حیاطُ باز کرد ک لولشو درست کنه گاز میگیرتش میوفته تو مسره رفت باباشو بگیره افتاد اون تو ب همین ترتیب تو ی روز ۳ تا پسر و ی پدر واسه یه چاه فاضلاب مردن
اصلا قیامتی شده بود