زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
🙂"ننگ بر سربازی که بعد از جنگ خشابش پر باشد..."🙃 یه عهد با خدا بستم...قول دادم ک خیریه بزنم و سرپرستی چند کودک رو برعهده بگیرم خیلی برای رسیدن ب این هدفم جنگیدم خیلی زخمی شدم ولی دست بردار نبودم تمام امیدم امساله رسیدن ب این هدف بستگی ب رسیدن ب هدف دیگه ای داره میشه لطفا برام دعا کنید امسال بهشون برسم....😔❤
زندگی بافتن یک قالیست.نه همان نقش و نگاری که تو میخواهی...نقشه را اوست که تعیین میکند....تو فقط بافنده ی خوبی باش...نقشه را خوووووب ببین...نکند آخره کار قالی زندگی ات را نخرند!!❤️