مرحوم آشیخ حسنعلی اصفهانی رحمة الله علیه ،با چند تن از مریدانشان در اصفهان ، از کنار گرمابه ای میگذشتند ؛ به یکباره شیخ ایستاد و شروع به گریه کرد .
مریدان با اصرار قضیه رو پرسیدند، گفت :
صاحب گرمابه یه گناهی بزرگی کرده و توبه نکرده ؛ به همین دلیل با اینکه مرده خودش متوجه موت ش نشده؛ هی میاد دم درب گرمابه و داد و بیداد میکنه .
مثلا به فلانی میگه چرا پول نمیدی ، چرا دیر میای بیرون و ..
"بعضی از گناهان آنقدر پلیدی میآورند که خدا انسان رو به حال خودش رها میکنه و یکی از نتیجه هاش میشود اینطور"