و
نداشتیم بحث لفظی
تا حالا بحثمون نشده
اصلا تو هم به هم نگفتیم
تا حالا باهم مشکلی نداشتیم رو در رو😁
بهم گف طلاقت میدم
منم گفتم توکی باشی...میرم سرزندگیم توخونمم راهت نمیدم
خداروشکر بحثی نداشتیم
یکبار گفت دیگه دخالت نمیکنم کار ب زندگیت ندارم گفتم خوب میکنی تا الان هم زیادی سرتون تو زندگی بنده بوده با صدای بلند بعد اون هفت ماهه در حد سلام حرف زدیم 😬
بحث نداشتیم
بحث نکردیم
ی چیزیو مطمعن بودم میدونست و باید بهم میگفت نگفته
داشت قسم میخورد خبرنداشته گفتم خودت باورت میشه؟خیلی ناراحت بودم
یه بار زنگ زده بود بهم گیر داده بود که چرا رفتی کارای دخترمو به پسرم گفتی ول نمیکرد.
منم گفتم چون اون سلیطس من زورم بهش نمیرسه باید به شوهرم بگم کاراشو
خونه نزدیکش گرفتم بی خبر میومد هرروز
نامرتب بود خونه بهم گفت ها اینا کثیفه وفلان ...
ب متلک
منم گفتم عزیزجون طرف ما همه زنگ میزنن بعد تشریف میارن
پاشد رفت
ولی دیگ هزسری اومد دیک براتمیزی چیزی نگفت
شوهرم بیکار بود پدرشم خر پوله و روز خاستگاری گفت خودم هزینه ها رو میدم و خیلی هم خسیسه واقعا اذیت شدیم خلاصه ی شب قرارشد شوهرم برم سرکار گفتم خداروشکر میخاد بره سرکار دیگ زجر نمیکشیم مامانش میخاست بترکه قررررمز شد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
42 ثانیه پیش
43 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
